به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مجاهدی در این اثر که «شعر بلند زمانه» نام دارد، آورده است:خورشید میتابد از دور با حالتی غمگنانهبر خیمههایی که دارند از کوچ سرخی نشانهاین قرص سرخ مدور انگار یک طشت خون استخونی کز او میتراود هرم غمی جاودانهاین جرم تاز مکدر آیینه بوده ست روزیوامروز از آن روشنایی مانده فقط یک فسانهتوفان سرخی وزیده ست بر باغ سبزی که پیداستبر شانههای کبودش داغ دو صد تازیانهاز سینه داغ صحرا تا آسمان قد کشیده ستآه بلندی که گیرد از آتش دل زبانهطومار داغی بزرگ است این جاده پیچ درپیچبا ردپایی که دارد از کاروانی نشانهگلبانگ خورشید امروز از حنجر نی بلند استیا نینوا میسراید شعر بلند زمانه؟این کاروان را برانید منزل به منزل در این راهبا رقص جمازههاتان با بانگ چنگ و چغانهرهزنتر از هر حرامی کوفیتر از هرچه شامیعامیتر از هرچه عامی وز جهل خود شادمانهتختی که طعم ستم را چون شهد نابی چشیده ستیا لانه عنکبوت است یا طعمه موریانهاین موجهای کفآلود فرعونیان را حریفندموسای ما در عبور است از معبر رودخانهبر قامت صبر زینب شولای غمها چه کوتاستگویی دو رکعت نیاز است در پیشگاه یگانهاو هرچه دیدهست زیباست در این مسیر خطرخیزآیینهاش حیرتافزاست این جلوه بینشانههمرنگ تو کس ندیدست ای جاری کوثر توآبی ولی آسمانی، دریا ولی بیکرانهبا آنکه دور از حبیبی سرشار از عطر سیبیسیبی که دلشورههایت گیرد برایش بهانهدر کوچههای مدینه عطر حضور تو جاری ستای در عمیق خیالم درد تو را آشیانهدر برگریز محبت نخل بلند تو گل کردآنک بهار است در راه با دامنی از جوانه بخوانید, ...ادامه مطلب